کنوز المعزمین مقدمه 41 دایره اهطم ..... ص : 41
دایره اهطم
تشکیل مىشود از هشت جمله: اهطم فشذ بوین صتض جز کس قثظ دحلع رخغ.
این دایره را از حروف ابجد هوز بیرون آوردهاند باین ترتیب که از حرف الف گرفته برعایت چهار عنصر (آتش و باد و آب و خاک) و طبایع اربعه (دو کیفیّت فاعله حرارت و برودت- و دو کیفیّت منفعله رطوبت و یبوست) حروف را چهار بچهار طرح کرده هر عنصرى را از بالا بپایین و هر طبیعتى را بترتیب حرارت و یبوست و رطوبت و برودت، هفت حرف دادهاند- پس حروف باین ترتیب از کار بیرون آمده است:
ا ه ط م ف ش ذ (حروف نارى حارّ)- ب و ى ن ص ت ض (حروف هوایى یابس)- ج ز ک س ق ث ظ (حروف مائى رطب)- د ح ل ع ر خ غ [حروف خاکى بارد].
از این حروف جملههاى اهطم فشذ ساخته و آن را دایره اهطم نامیدهاند.
کنوز المعزمین مقدمه 47 حرکت و سکون حروف طبایع و عناصر ..... ص : 46
قاعده تقسیم حروف بعناصر و طبایع اربعه
براى تقسیم حروف بعناصر و طبایع اربعه در دایره اجهب همان قاعده معمول است که در ابتث و ابجد و سایر دوایر بدان عمل مىکنند- یعنى حروف: ا ج ه ب و ز ر د ... الخ را از اوّل اساس تا آخر نظیره چهار بچهار طرح کرده هفت حرف اوّل را از عناصر بآتش که برترین آنهاست، و از طبایع بحرارت که بالاترین قواى فاعله است تخصیص مىدهند- و هفت حرف دوم را بعنصر باد و طبیعت یبوست، و سوم را بآب و رطوبت، و چهارم را بخاک و برودت منسوب مىکنند [7 4: 28]- و این حساب چنین نتیجه میدهد:
1- حروف آتشى حارّ: ا و ى ل م ن ع 2- «هوائى یابس: ج ز ک س ف ت ح 3- «مائى رطب: ه ر ش ث ذ ص ط 4- «ارضى بارد: ب د خ ظ غ ض ق اینکه گفتیم عقیده مشهور بود که صاحب کتاب ما همان را پذیرفته
کنوز المعزمین، مقدمه، ص: 45
و شرح داده است.- امّا بعضى معتقدند که در این تقسیم باید عمل منجّمان را در تقسیم بروج بچهار مثلّثه عناصر «1» پیروى کرد، باین معنى که عناصر را بطریق قرینه بندى یکى از بالا و یکى از پایین رعایت کنند و هفت حرف اوّل را بعنصر نار و هفت حرف دوم را بقرینه مقابلش عنصر خاک، و سوم را بباد و چهارم را بآب دهند.- این تقسیم خاصّه با تعبیرى که رفت هم خالى از لطف نباشد.
و نیز عقیده بعضى این است که طبایع مفرده یعنى حرارت تنها، یا برودت تنها را نباید ملاحظه کرد بلکه رعایت طبایع مرکّبه یعنى ترکیب قواى فاعله (حرارت و برودت) با قواى منفعله (یبوست و رطوبت) لازم است.- مثلا حروف مزبور را که مأخوذ از دایره اجهب بود چنین تقسیم مىکنند.
ا و ى ل م ن ع [حروف نارى حارّ یا بس]- ج ز ک س ف ت ح [هوائى حارّ رطب]- ه ر ش ث ذ ص ط [مائى بار در طب]- ب د خ ظ غ ض ق [ارضى بارد یابس]. و بر این قیاس در دایره اهطم مىگویند.
ا ه ط م ف ش ذ [آتشى گرم خشک]- ب و ى ن ص ت ض [بادى گرمتر]
کنوز المعزمین، مقدمه، ص: 46
ج ز ک س ق ث ظ [آبى سردتر]- د ح ل ع ر خ غ [خاکى سرد خشک].
ظاهر این گفتار بنظر راجح میرسد، زیرا که مقصود علماى فنّ از این تقسیمات حصول نتیجه تأثیر و تأثر است و این معنى با تفکیک قواى فاعله از منفعله امکانپذیر نیست.- وانگهى مطابق قول مشهور، با عنصر هوا طبیعت یبوست همراه مىشود و حال آنکه بعقیده حکما عنصر هوا حارّ رطب، و عنصر نار حارّ یابس است.
هر چند تقسیم حروف بعناصر با تقسیم طبایع فرق دارد، و در این عمل تناسب و تلازم ملحوظ نبوده، امّا رجحان رعایت این امر، واضح و معلوم است.
حرکت و سکون حروف طبایع و عناصر
چون تقسیم حروف بطبایع و عناصر معلوم شد این بحث پیش مىآید که هر حرفى در خواندن و نوشتن چه حرکت و اعرابى بخود میگیرد.
فایده این مبحث در ترکیب و قرائت و کتابت کلمات و خواندن اوراد و عزیمهها و سؤال و جوابهاى جفرى بخوبى معلوم و ظاهر میشود.
امّا در نوع حرکت و سکون چون مناسبات استحسانى و ذوقى در کار است سلیقهها و عقاید ارباب فنّ درباره آن مختلف شده و ارجح اقوال مخصوصا با آن نظر که در رعایت طبایع مرکّبه داشتیم عقیده مشهور است از این قرار که حروف آتشى حارّ را نصب یعنى فتحه دهند بتناسب معنى فارسى (زبر) و عربى نصب (بر افراشتن) با مرتبه عنصر نار که از عناصر دیگر
کنوز المعزمین، مقدمه، ص: 47
بالاتر و برتر است- و حروف بادى را رفع یعنى حرکت ضمّه دهند بمناسبت معنى رفع (بلندى) با وضع عنصر هوا- و حروف مائى رطب را کسره دهند بمناسبت معنى (زیر) فارسى و خفض و کسر عربى (سر افکندگى و زیر دستى) با وضع عنصر آب نسبت بهوا و آتش- و خاکى بارد را مجزوم یعنى ساکن و زده کنند بمناسبت عقیده اکثر قدما که کره ارض را ساکن بىحرکت میدانستند «1».
بنا بر آنچه گفتیم در دایره اجهب هر کجا حروف [ا و ى ل م ن ع] و در دایره اهطم حروف [ا ه ط م ف ش ذ] باشد آن را فتحه دهند براى اینکه از حروف نارى آن دایره است.- و نیز در دایره اجهب هر جا حروف بادى [ج ز ک س ف ت ح] بود در خواندن و نوشتن ضمّه دهند- و حروف آبى رطب را [ه ر ش ث ذ ص ط] مکسور، و حروف خاکى بارد را [ب د خ ظ غ ض ق] ساکن کند. مثلا کلمه اجهب را که از حروف چهار عنصر ترکیب شده است [اجهب] مىنویسند و میخوانند- و همچنین [مفرد] و بر این قیاس سایر حروف دایره اجهب را حرکت و سکون دهند.
و در دایره اهطم کلمه مرکّب از حروف [ا ف س ر] را که الفش در این دایره از حروف نارى و (ف) هوایى و (س) مائى و (ر) خاکى است چنین نویسند و خوانند [افسر].
کنوز المعزمین، مقدمه، ص: 48
در کتاب کنوز المعزّمین مطابق نسخه (س) که طبع اوّل است در مقالت اوّل و پنجم متعرّض حرکت حروف عناصر شده و در هر دو موضوع نوشته است که حروف آتشى را فتح و بادى را کسر و آبى را جزم و خاکى را ضمّه دهند «1» و بنا بر این کلمه اجهب بر اساس این دایره چنین نوشته شود [اجهب].
امّا در نسخ دیگر که طبع دوم از روى آنها شده در فصل هفتم متعرّض این مبحث شده و در غالب نسخهها نوشته است «هر حرف که حارّ باشد منصوب کنیم و حرفى که یابس باشد مرفوع کنیم و حرفى که بارد باشد مجرور کنیم و حرفى که رطب باشد مجزوم کنیم» «2». و در بعض نسخ بارد را مجزوم و رطب را مجرور نوشته که موافق عقیده مشهور و اصحّ اقوالست
کنوز المعزمین مقدمه 103 حرز - نشره - حجاب ..... ص : 101
مرد را عقل راى زن باشد سغبه فال گوى زن باشد
نیست جز هرزه مندل و تنجیم زن بود سغبه چنین تعلیم
سخن فال گو ندارد سود باد پیمود کآسمان پیمود
نیست الّا بقدرت یزدان نیک و بد در طبایع و ارکان
بىقضا خلق یک نفس نزند مرد عاقل چنین جرس نزند